السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
این روزها عاشقان حسینی دو دسته شدهاند:
دستهای جامانده از کاروان عشق و جدا مانده از کربلا
و دستهای در راه وصال دوست و زیارت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) آن هم در اربعین؛ پا به پای جابر و همگام با خواهر مظلومهاش، زینب.
چشمان همه عاشقان حسینی، چه عازم و چه جامانده، ابریِ ابری است؛ مانند باران بهاری در فصل زرد و سرخ و برگ ریزان پاییزی.
یکی میگرید و با چشمانش سخن میگوید که من کجا و وصال محبوب کجا؟! چشمان من کجا و دیدار ضریح نور کجا؟! من کجا و زیارت سیدالشهدا کجا؟! میگوید و مینالد و قدم بر میدارد تا میرسد به قبله آمال عاشقان، کربلا.
دیگری مینالد و گریه میکند که بین این سیل خروشان چرا جایی برای قطرهای چون من نیست؟ آخر چرا من را راه ندادهاند؟ شهر بوی غربت گرفته و من غریب ماندهام در شهر و دیار خودم. چرا من و چرا من؟!
تنها یک جامانده است که حال یادگاری حسین در شهر شام را میفهمد و میداند حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) چه کشید در شام پر بلا.
ولی قرنها پیش امام صادق(علیهالسلام) چارهای برای ما جاماندهها قرار داد؛ که اگر این چاره نبود چه بسا زائران در بازگشت با شهری خالی از عاشق روبرو میشدند.
یو نس بن ظبیان خدمت امام صادق(علیهالسلام) میرسد و میگوید: بسیار یاد امام حسین(علیهالسلام) را میکنم، در آن هنگام چه کنم. حضرت اباعبداللهالصادق(علیهالسلام) پاسخ دادند: قُلْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ تُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثاً فَإِنَّ السَّلَامَ یَصِلُ إِلَیْهِ مِنْ قَرِیبٍ وَ مِنْ بَعِید[۱]؛ بگو: "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ" و این ذکر را سه بار تکرار کن که همانا سلام به او میرسد از نزدیک و از دور.
..................................
[۱]- شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۵.
- ۰ نظر
- ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۳